جدول جو
جدول جو

معنی می گساردن - جستجوی لغت در جدول جو

می گساردن(صَ فِ هَِ مْ مَ کَ دَ)
می گساریدن. می خوردن. شراب نوشیدن. باده خوردن. باده پیمودن. به شرابخواری پرداختن. (از یادداشت مؤلف) :
شما می گسارید و مستان شوید
مجنبید تا می پرستان شوید.
فردوسی.
ما در این مجلس آراسته چندانکه توان
می گساریم به یاد ملک شیر شکر.
فرخی.
و رجوع به میگسار و میگساری شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از می گسار
تصویر می گسار
باده گسار، باده خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صَ فَ / فِ بُ دَ)
می گساردن. باده گساری کردن. شراب خوردن. می خوردن. باده خوردن:
خور به شادی روزگار نوبهار
می گسار اندر تکوک شاهوار.
رودکی.
، ساقیگری کردن. شراب به دور درآوردن در مجلس تا مجلسیان بنوشند. و رجوع به می گساردن شود
لغت نامه دهخدا
(دُ رُ گَ دی دَ)
غم زدودن. غمخواری. رجوع به غم شود
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ گُ)
می گساردن. حالت و صفت می گسار. باده خواری. شرابخواری. باده گساری:
ز می گساری مه پیکری که گویی هست
بدیع صورت آن می گسار از آتش و آب.
مسعودسعد.
، ساقیگری. آن که شراب به دور درآرد. و رجوع به می گسار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غم گساردن
تصویر غم گساردن
زدودن غم غمخواری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از می گسار
تصویر می گسار
باده خوار
فرهنگ لغت هوشیار